مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,نقدی بر نظریه وحی پیامبر اسلام دکتر سروش (2), تفسیر , شعر

نقدی بر نظریه وحی پیامبر اسلام دکتر سروش (2)
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 15 تير 1396
نظرات

نقدی بر نظریه وحی پیامبر اسلام دکتر سروش
بعضی می‌گویند كه وحی همان تجربه شاعرانه‌ای است که شاعران احساس می‌کنند و تفاوت اساسی بین این دو وجود ندارد؛ و برخی این اندیشه را فراتر برده و می‌گویند كه پیامبر اسلام تولید کننده قرآن است و هر چند محتوا از خداست ولی الفاظ ساخته ذهن پیامبر است. علم رسول خدا خطاپذیر و در اندازه دانش مردمان هم عصر خود اوست.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : شنبه 14 تير 1396
نظرات

 

بسم الله السلام

دکتر سروش می گوید:

وحی، الهام است. 
این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. 
در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره شعر می‌فهمیم. 
چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: 
وحی بالاترین درجه شعر است. 
پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 5 تير 1396
نظرات

ملاک های نامناسب برای تشخیص تدین افراد

1.پرسیدن اصول عقاید

کی از ملاکهایی که خیلی در دین رایج است، این است که از آن فرد، اصول عقایدشان را می پرسند: خدا یکی است، پیامبر خاتم محمد رسولالله است و ... سؤال می شود که به چه چیزی اعتقادی داری و گمان می کند آنچه مورد اعتقاد است، به زبان هم تصدیق می شود.

در اینجا دو پیشفرض هست که هر دو غلط است:

الف. آنچه به زبان میآید، اعتقاد ماست.

ب. اعتقاد آن چیزی است که ما به آن تصدیق میکنیم.(تصدیق منطقی)

اعتقاد، تصدیق منطقی نیست. یک پزشک، اگر تصدیق کند، سیگار سرطانزاست؛ ولی خودش سیگار بکشد، آن وقت تصدیق می کند که سیگار سرطانزاست؛ ولی در واقع به سرطانزا بودن سیگار اعتقاد ندارد. خیلی فرق است بین تصدیق و اعتقاد کسی که سرطانزایی سیگار معتقد است و سیگار هم نمی کشد.

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : پنج شنبه 20 آبان 1395
نظرات

عشق

 

*سرمن از ناله من دور نیست
لیک چشم وگوش را آن نور نیست

و از اسرار این نی جدا افتاده از نیستان بی خبرند:

*هرکسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من

زیرا عشق نه گفتنی است:

*هرچه گویم عشق را شرح بیان
چون به عشق آیم خجل باشم ازآن

ونه نوشتنی:

*چون قلم اندر نوشتن برشتافت
چون به عشق آمد قلم برخود شکافت

ونه وصف شدنی:

*چون سخن در وصف این حالت رسید
هم قلم بشکست وهم کاغذ درید

بلکه مانند هراحساس دیگر، تجربه ای است درونی که از ژرفای ضمیر انسان برمی خیزد وتنها انسان دیگری که دارای همان تجربه درونی است زبان عشق را می فهمد:

*سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
نی حریف هرکه ازیاری برید
پرده هایش پرده ما را دری

وتنها لب های عاشق می تواند قصه این فراق را درنی بدمد وندای عاشقانه ساز کند ودرد او را آشکار سازد:

*با لب دمساز خود ارجفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی

وتنها چشمان عاشق می توان آن را ببیند:

*جام نامحرم نبیند روی دوست
جزهمان جان کاصل او از کوی اوست

وهرکسی که از زبان عشق محروم است هیچ چیز ندارد.

*هرکسی ازهم نوایی شد جدا
بی نوا شد گرچه دارد صد نوا

وکسی که زمینه روانی برای فهم عشق را ندارد نمی تواند معنی آن را درک کند وگفتگو با او بی ثمر است:

*درنیابد حال پخته، هیچ خام
پس سخن کوتاهد باید والسلام

وزبان عشق در خاموشی رساتر ودرک حالت عشق آسان تر است:

*گرچه تفسیر زبان روشن تر است
لیک عشق بی زبان روشن تراست

واین راه پرپیچ وخمی است که عاشقی مجنون وار می خواهد:

*نی، حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
درغم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

شرط نخستین برای گام نهادن دراین راه مردن از صفات خاکی وشهوات انسانی است:

*بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم وبند زر؟

واگر انسان در دنیایی از مادیات غوطه بخورد پس از رفع نیازهای اولیه مازاد آن لبریز می شود وهرز می رود:

*گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای

وتا انسان بی نیاز و قناعت را نیاموزد تعالی نفس نمی یابد:

*کوزه چشم حریفان پرنشد
تاصدف قانع نشد پر در نشد

وعشق دارای آنچنان نیروی شگرفی است که جسم خاکی را متعالی می سازد وکوه را به حرکت در می آورد:

*جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

واگر آدمی در دریای موج وبیکران عشق شناور شود، از تمامی آلودگی های نفسانی وگرایش های شهوانی پاک می گردد:

*هرکه را جامه زعشقی چاک شد
او ز حرص وجمله عیبی پاک شد

وعشق طبیب شفا بخش کلیه دردهای روانی انسان است:

*شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما

ونیز داروی تمامی انحرافات اخلاقی آدمی است:

*ای دوای نخوت وناموس ما
ای تو افلاطون وجالینوس ما

از بیان مولانا می خواهد بگوید که تنها افرادی که راه نیل به عشق خداوندی را گم می کنند به ابزارهای بدلی و عشق عصبی همچون عشق به جاه ومقام وپرستش پول ومادیات وتکبر وتفاخر وغرور ونخوت وغیره روی می آورند وبالعکس برطبق اصل (علت ومعمول متقابل) نزدیکی به این نوع عشق های آلوده انسان را از خداوند دور می کند.

در تمثیل فوق ظرافت وزیبایی خاصی به کار رفته، به این دلیل که اولا: نی تنها آلت موسیقی است که همان شکل وشمایل اولیه وطبیعی خود را حفظ می کند، ثانیا: تنها آلت موسیقی است که هرآهنگی که با آن نواخته شود غم انگیز وخاطره آور است، ثالثا: درون آن خالی است وهمواره درانتظار پرشدن با چیزی معنی دار است ( نفس نوازنده). لذا افرادی که سعی در پر کردن این خلا» درونی با ابزارهای بدلی نمایند هرگز نمی توانند فاصله بین این نی جدا افتاده از وطن مالوف او (نیستان) را پر کنند وبه دیار موعود راه یابند (فاصله خود و خدا را)

اریک فروم می گوید: علت اینکه می گویند در عالم عشق هیچ نکته آموختنی وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق، مشکل معشوقی است ونه مشکل استعداد. مردم دوست داشتن را ساده می انگارند وفکر می کنند که مساله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب یا محبوب دیگران بودن است که به آسانی میسر نیست.
مولانا هم براین نکته تاکید دارند که آدمی باید در درجه اول عاشق شدن را بیاموزد ونه آنکه منتظر گردد تا ابتدا به ساکن، معشوق کسی واقع شود:

*ترک معشوقی کن و کن عاشقی
ای گمان برده که خوب وفایقی

حافظ جبرگرا هم براین باور است که برای عشق باید اراده و تلاش کرد تا از سعادت بهره مند شود وعشق کالایی رایگان واز پیش تضمین شده برای آدمی نیست:

*طفیل هستی عشقند آدمی وپری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

وهمانند فروم عشق ورزیدن را نوعی هنر می داند که برای آن باید کوشید:

*بکوش خواجه واز عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری

مولانا وعده می دهد که برای هرعاشقی، معشوقی وجود دارد واگر انسان همت کند وبکوشد به معشوق مطلوب خود خواهد رسید:

*هیچ عاشق خود نباشد وصل جو
که نه معشوقش بود جویای او

وبرطبق عشق وعدالت خداوندی همانطور که تشنه جویای آب گوارا است، آب گوارا هم در طلب تشنه است:

*تشنه مینالد که کو آب گوار

آب هم مینالد که کو آن آبخوار

 

ادامه دارد ........ کتاب پیغام سرو ش ،نوشته : جمال هاشمی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود